صرفا جهت اطلاع!

فراخوان دومین همایش بین المللی فلسفه دین

ثبت نام دوره تربیت مربی علم دینی

پینوشت1: برای ارسال مقاله به همایش فلسفه دین تا مهر فرصت دارید.

پینوشت2: برای ثبت نام در دوره تربیت مربی تا پس فردا فرصت دارید.


پینوشت3: من هرگز در سایت فلسفه شریف کامنتی نگذاشته ام -با هیچ نامی.

یک معمای هستی‌شناسانه



آیا این دو عکس مربوط به یک نفر است؟!

اگر بپذیریم... اذعان خواهیم کرد!

اگر بپذیریم که «روش­شناسی یا متدلوژی، بخشی از فلسفه علم یا از جمله مسایل علم‌‌‌‌شناسی است که در آن به تأمل در علوم و بررسی روش­های صحیح کشف و داوری نظریه­های علمی و همچنین فرایندها، اصول و راهبردهای عامّ و خاص تحقیق، از مرحله نظریه­پردازی تا حل مسأله پرداخته می‌‌‌‌شود»،اذعان خواهیم کرد که رویش هر علم موجه و معقول و از جمله علم دینی منوط به تبیین کامل روش­شناسی آن است.


فراخوان مقاله همایش سراسری روش شناسی علوم انسانی اسلامی


آدم ها عقیده ات را که می پرسند

نه با کسی بحث کن نه از کسی انتقاد کن. هر کی هر چی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن.

آدم ها عقیده ات را که می پرسند،نظرت را نمی خواهند. می خواهند با عقیده خودشان موافقت کنی.

بحث کردن با آدم ها بی فایده است.


رمان: چراغ ها را من خاموش می کنم(زویا پیرزاد)

ان شا الله! پست خداحافظی...

بسم الله الرحمن الرحیم

نوشته: philo-rachell

فکر می‌کردم برای خداحافظی

آواز قو.....

پست مناسبی باشد. چون دغدغه‌ی اصلی و مربوط‌ترین دغدغه‌ی من از عضویت در این وبلاگ را نمایان می‌کرد. این که در گروه‌های فلسفه علم یا کلا فلسفه‌ی ما چه اتفاقی دارد می افتد. اساتید گویی قسم خورده‌اند دانشجویان خود را کپی برابر اصل خود کنند. به سیر تحول مکاتب و نقد تمامی آن‌ها نمی‌پردازند و ........

بگذریم. از توضیح دادنش خسته‌ شده‌ام. انقدر گفته‌ام و گفته‌ام که دیگر توان ندارم. اساتید ما هر یک در مقطعی از تاریخ جا مانده‌اند. به توهم اینکه به حقیقت رسیده‌اند. یکی پوزیتویست است یکی رلتیویست. البته که هم تجربه راه گشاست و هم اینکه خیلی چیزها نسبی است اما نگاه ایشان مطلق است...

بگذریم...

چیز دیگری که مدتی است ذهنم را به خودش مشغول کرده این است که چرا ما از هویت خود بی‌اطلاع و نسبت به آن بیگانه‌ایم. آنقدر که دیگران را می‌شناسیم خودمان را نه!


سال‌ها دل طلب جام جم از ما مي‌کرد         و آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي‌کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است

طلب از

گمشدگان لب دریا

می‌کرد

                                    (حافظ)

قبلا قطعا دروسی از ادبیات ما به شاهنامه اختصاص داشت ولی چرا ........ نمی دانم.

چند روز پیش که هفت خوان رستم را می‌خواندم از سمپاتی (همدلی) یا شاید هم صرفا فقط از روی انسانیت بود که...

به خاطر نیایش‌های رستم با یزدانمان اشک ریختم.


... رستم به ستوه آمد و رو به آسمان کرد و گفت:

«ای داور داروگر! رنج و آسایش همه از توست. اگر از رنج من خشنودی رنج من بسیار شد. من این رنج را بر خود خریدم مگر کردگار شاه کاووس را زنهار دهد و ایرانیان را از چنگال دیو برهاند که همه پرستندگان و بندگان یزدان­ اند. من جان و تن در راه رهایی آنان گذاشتم. تو که دادگری و ستم دیدگان را در سختی یاوری کار مرا مگردان و رنج مرا به باد مده. مرا دستگیری کن و دل زال پیر را بر من مسوزان.»

در این سخن بود که تن پیلوارش از رنج راه و تشنگی، سست و نزار شد و ناتوان بر خاک گرم افتاد. ناگاه دید میشی از کنار او گذشت. از دیدن میش امیدی در دل رستم پدید آمد و اندیشید که میش باید آبشخوری نزدیک داشته باشد. نیرو کرد و از جای برخاست و در پی میش به راه افتاد. میش وی را به کنار چشمه­ای رهنمون شد. رستم دانست که این یاوری از جهان آفرین به وی رسیده است.

ادامه نوشته

محورهای همایش بین‌المللی اندیشه‌های عـلامـة طباطبائی در تفسیر المیزان

ادامه نوشته

تابستان امسال در IPM

دومین مدرسه تابستانی فلسفه تحلیلی

مباحثی در متافیزیک تحلیلی
27-24 شهریور 1392


توافق میکنیم


اینکه ما تا چه حد حق داریم از امکاناتی که در یک وبلاگ ِ غیر رسمی داریم استفاده کنیم به قول یکی از خوانندگانمان بحثی فلسفی است و تا حدود زیادی به توافق نویسندگان آن وبلاگ برمیگردد. بنابراین به نظرم لازم است کمی در بعضی موارد با هم به توافق برسیم. آقای ابراهیم پور در کامنتی نظرشان را فرموده اند و مدیر وبلاگ هم با ایشان موافق اند.  با بعضی از صحبتهایشان موافقم اما چون نظرم در نقاط افتراق اندکی طولانی شد آن نظر و متعاقب آن نظر خودم را در این پست جداگانه مینویسم. دیگران هم اگر نظری دارند بفرمایند.


ادامه نوشته

نسبی گرایی رقیق

پیش نوشت: چند روزی در سفر بودم و بی اینترنت. تاخیرم برای جواب دادن به بعضی کامنت های پست قبلم (بعضی انتخاب های بی اختیار) از همین روست و بابتش عذرخواهم. این پست جواب آن کامنت هاست به علاوه توضیحات اضافی.

یکم. سر کلاس فلسفه علم نشسته ام و دکتر سعید زیباکلام دارد به سبک خودش مقاله ی لاکاتوش را می خواند و معنی می کند. لاکاتوش درباره ی متافیزیک می گوید:

… where rational discussion has no place, since a metaphysical theory is neither provable nor disprovable. (The methodology of scientific research programmes, p 18)

رگ تعصب فلسفی ام باد می کند. به استاد می گویم حتی اگر بپذیریم که متافیزیک چیزی را اثبات نمی کند، نمی توانیم انکار کنیم که بعضی چیزها را ابطال می کند. اگر اینطور باشد که متافیزیک و فلسفه به هیچ دردی نمی خورند. دکتر زیباکلام بلافاصله می پرسد که متافیزیک چه چیزی را تا الان ابطال کرده؟! و من شروع می کنم به گشتن ذهنم. چند جواب پیدا می کنم ولی می دانم محکمه پسند نیستند. چند ثانیه می گذرد و هر چه بیشتر می گردم چیزی پیدا نمی کنم. دکتر زیباکلام که قیافه ی مستاصل مرا می بیند لبخندی می زند، یک گام رو به جلو برمی دارد و می پرسد اصلا چه چیزی می تواند چیزی را اثبات یا ابطال کند؟! من باز هم جوابی ندارم که بدهم. دکتر که چشم های بهت زده ی مرا می بیند، با دستش مسیر حرکت یک پرتابه را می کشد و به من می گوید:« ابراهیم پور، تا اینجا رو اومدی. حالا بپر (با تشدید روی پ بخوانید)».

 

دوم. سر کلاس تاریخ علم نشسته ایم و دکتر غلامحسین مقدم حیدری از ما می خواهد که بگوییم چرا نظریه اش غلط است. نظریه ی استاد این است : «ماه همراه با ما حرکت می کند. دلیلش هم این است که اینطور به نظر می رسد. وقتی در خیابان راه می رویم و به ماه نگاه می کنیم به نظرمان می آید که ماه هم دارد با ما می آید.» در دلم می خندم که این دیگر چه مزخرفی است. رد کردن چنین چیزی که کاری ندارد. بچه ها دست به کار شده اند. هر چه می گویند را دکتر به نحوی پاسخ می دهد و از تزش دفاع می کند. قضیه برایم جدی می شود. من هم وارد بحث می شوم و جواب می شنوم. ساکت می شوم و تلاش می کنم فکر کنم. نباید اجازه دهم استاد، این چنین ما را مسخره کند. او دارد زیرآب همه ی نظریات علمی را می زند. چند دقیقه بعد، همه ی زورهایم را زده ام. روی صندلی ام ولو شده ام و فرو ریختن کاخ باورهایم را تماشا می کنم.

 

سوم. "نسبی گرایی رقیق" اصطلاحی من- در- آوردی است که برای ارجاع به چنین تفکرات و رفتارهایی به کار می برم. اگر کسی می خواهد شکل آکادمیک تر آن را ببیند پیشنهاد می کنم که سری به سایت دکتر سعید زیباکلام بزند و مخصوصا مقاله های افسانه عقلانیت و بحثی پیرامون «عقل، استدلال و عقلانیت» را بخواند.

 

چهارم. دلیل اینکه این گونه رفتارها، گفتارها و نوشتارها را نسبی گرایانه می دانم این است که شباهت زیادی با رفتارها، گفتارها و نوشتارهای نسبی گرایان حاد (واقعی) دارد. بیشترین شباهت حمله ی نسبتا مشترکی است که هر دو طیف به بعضی اهداف می کنند. اما آن را رقیق می دانم زیرا هرگز آن ادعاهای بزرگ نسبی گرایان وجود شناختی، معرفت شناختی و اخلاقی را نمی کنند. آنها جایی دارند که پایشان را محکم رویش بگذارند و بایستند. ضمن اینکه خود آنها منکر نسبی گرا بودنشان هستند.

 

پنجم. احتمالا می توان کسان دیگری را نیز پیدا و وارد این جرگه کرد. من فعلا چنین قصدی ندارم. اگر شما دوست داشتید وارد کنید.

 

ششم. این چنین فلسفه علم خواندن، آن هم در ترم اول برای من بسیار سهمناک بود. فکر می کنم اولین بار بود که این دو استاد با هم در یک ترم به دانشجویان ترم اولی درس می دادند و البته بعید می دانم چنین اتفاقی دیگر تکرار شود.

 

هفتم. من فعلا هیچ موضعی در قبال نسبی گرایی رقیق ندارم. فقط خواستم نشانش دهم. ولی شما اگر دوست داشتید می توانید موضع بگیرید و وارد نقد شوید.

 

دفاع آخر


دفاع از پايان نامه كارشناسي ارشد

عنوان : عقلانیت از دیدگاه السدیر مک اینتایر با تأکید بر عقلانیت علمی

 

دانشجو: سيد محمد احمدی جهرمی

استاد راهنما :  آقای دکتر حمید شهریاری

استاد راهنما :  آقای ‌دکتر رضا حاج ابراهیم

استاد داور داخلي : آقای دکتر مرتضی صداقت

استاد داور خارجي : آقای دکتر غلامحسین مقدم حیدری

تاريخ و زمان :  سه شنبه 11/4/1392 ساعت 9صبح

مكان : دانشگاه صنعتي امير كبير، دانشكده مديريت، علم و فناوري، گروه فلسفه علم
ادامه نوشته

عرفان براوئر

دکتر محمد اردشیر در پیشگفتاری که بر ترجمه کتاب فلسفه براوئر، نوشته ی مارک فان آتن، آورده اند به نکات جالبی از زندگی و اندیشه های یان براوئر اشاره کرده اند. براوئر ریاضیدان و فیلسوفی بود که در ریاضیات توپولوژی جدید را بنیان گذاشت و در فلسفه، پایه گذار منطق شهودگرایی بوده است. شاید داستان نزاع جالب او و دیوید هیلبرت که مدافع صورتگرایی در ریاضیات بوده و نهایتا مغلوب شدن او را در کتاب جامعه شناسی اثبات ریاضی تالیف دکتر مقدم حیدری خوانده باشید اما اشاره ی دکتر اردشیر به در هم تنیدگی آشکار ریاضیات و فلسفه براوئر و بازگشت ریشه های ریاضیات او به باورهای اولیه اش درباره ی عرفان نیز جالب است.

براوئر در هفده سالگی سوالهایی را به طور کتبی برای اعلان ایمان به کلیسای پروتستان پاسخ داده که به گفته دکتر اردشیر اولین مکتوبی است که پرتو اندیشه های عرفانی او را آشکار می کند. جواب براوئر شهودگرا که تنها هفده سال داشته به نظرم جوابی خواندنی است. دوست داشتید شما هم بخوانید.

سوال 14: مبانی ایمان من به خدا چیست؟

... برای من، تنها حقیقت، من_آگاهی[Ego] من در این لحظه است، که با بازنمایی ها احاطه شده، که من_آگاهی به آن باور دارد، و به آن زندگی می بخشد. این سوال که آیا این بازنمایی ها«حقیقی» اند، برای من_آگاهی ِ من بی معناست؛ تنها بازنمایی ها وجود دارند و واقعی اند. اینکه آیا واقعیت دیگری مستقل از من_آگاهی ِمن، متناظر با بازنمایی های من وجود دارد، سوال بیجایی است. زندگی من در این لحظه، باور من به من_آگاهی ِ من و به بازنمایی من است. این به طور مستقیم به باور به او بسته است که مبدأ من_آگاهی ِ من است و بازنمایی های مرا به من میبخشد، که به این دلیل، مستقل از من است؛ چیزی است که مثل من زنده است و فراتر از من است؛ این چیز خدای من است.

با کلماتی که من برای توصیف او به کار می برم نباید چنین برداشت شود که من استدلالی عقلی برای وجود خدا ارائه می کنم، این باور به خدا عمیقترین مبنای هر نوع استدلال است، اما خود آن را نمی توان ثابت کرد. باور به خدا احساس مستقیم و خود انگیخته ی من است.