پایانِ یک آغاز و آغازِ یک پایان
چند روز پیش، آخرین نفرات از نسل ورودی ۹۱ فلسفه علم امیرکبیر از پایاننامهشان با موفقیت دفاع کردند و ماجرا ختم به خیر شد. دربارهی جلسهی دفاع دوستانم، صادق لالوی و سعید گلستانی چیزهایی مینویسم.
صادق همیشه از خودش تصویری بیاعتنا به ساختارها نمایش میداد و فکر کنم با دفاعش این تصویر را کامل کرد. او به سبک و سیاق خودش و بدون اعتنا به اینکه چقدر وقت دارد و چقدر اجازهی حرف زدن به او میدهند، جلسهی دفاع را برگزار کرد. با اینکه اساتید مدام به او تذکر میدادند که برایش بهتر است وقتش را به موضوعات «مهمتر» صرف کند، ولی او به سبک خودش و بدون ذرهای اعتنا به این حرفها، پیش رفت و تا جایی که گذاشتند حرف بزند، حرفهای خودش را زد. کاری به درستی یا نادرستی روش صادق ندارم؛ صرفاً میخواهم بر هماهنگی نظر و عمل او تأکید کنم. صادق همواره از قیدهای ساختاری مینالید و از مبارزه با چیزهایی که ما را محدود میکنند حرف میزد. دیروز هم او عملاً نشان داد که چه منظوری داشته. شاید به خاطر همین بود که داوران، نیم نمره از او کم کردند ولی تا آنجایی که صادق را میشناسم، نمره آخرین چیزی است که برایش اهمیت دارد.
موضوع پایاننامهی صادق «ارزیابی تغییر معنایی "سلامت و بیماری" (روانی و تنی) نزد فوکو» است. بخشی از کار او توضیح مقدماتی نظرات فوکو، مخصوصاً دیرینهشناسی او است و بعد مخصوصاً بر بیماری روانی تمرکز میکند و نشان میدهد که در طول تاریخ چه تلقیهایی از دیوانگی مرسوم بوده، چه کسانی مجنون شمرده میشدند و با آنها چه رفتاری میشده. صادق علاوه بر اینکه استقصاء خوبی داشت و به منابع دستهاوّل رجوع کرده بود (!) واقعاً قلم خوب و پختهای دارد که کاملاً به درد فلسفهورزی به سبک «قارهای» میخورد. شخصاً امیدوارم صادق کار جدی فلسفی را رها نکند و در این مسیر باقی بماند که هم استعدادش را دارد و هم جامعهی فلسفی ما به امثال او نیازمندند.
جلسهی دفاع سعید ساعتی بعد از دفاع صادق و پرشور و پرجمعیت برگزار شد. موضوع پایاننامهی او «بازسازی و بررسی تلقی تامس کوهن از تاریخ» است. او در رسالهاش ابتدا جدال میان تاریخنگاری درونی و تاریخنگاری برونی علم را توضیح داده و موضع کوهن را بازسازی کرده. بعد توضیح داده که چرا فکر میکند کوهن به دنبال ایدهی بازسازی تاریخی است. و در انتها سعی کرده که نگاه کوهن به تاریخ را با استفاده از نگاه فلاسفهی «قارهای» نقد کند. او از هگل، شلایرماخر، هایدگر و گادامر در این راه بهره برده. پایاننامهی سعید نمرهی کامل را از داوران گرفت.
هرچند سعید منتقد نگاه گسستی به تاریخ است ولی اگر من بخواهم به عنوان یک دوست، تاریخ زندگی او را بازسازی کنم، مجبورم از تاریخنگاری مبتنی بر گسست الگو بگیرم. بعید است کسی فلسفه علم بخواند (مخصوصاً در امیرکبیر بخواند!) و در آراء و نظراتش تغییری ایجاد نشود ولی آنچه در سعید رخ داد یک گشتالت سوئیچ و پارادایم شیفت کامل بود؛ تا جایی که به سختی میشود از سعید گلستانی سابق سراغ گرفت. تغییر و ثبات—به خودی خود—نه خوب است و نه بد، ولی شجاعت تغییر داشتن از نظر من فضیلت خیلی مهمی است و سعید از این نظر، مصداق کامل یک انسان شجاع است. امیدوارم سعید نو شدن را کنار نگذارد و به اینجایی که رسیده قانع نشود؛ بگذرد، فرا برود و عبور کند.
شکر خدا، جلسهی دفاع این دو دوست عزیزم به خیر و خوشی تمام شد ولی نمیشود از این دو جلسهی دفاع یاد کرد ولی به مکافاتهایی که این دو نفر طی این مدت—و مخصوصاً مکافاتهایی که این چند روز اخیر—تحمل کردند اشاره نکرد. گروه فلسفه علم امیرکبیر از همان ابتدا تا همین انتها بار شدیدی از فشار روانی و مالی بر دانشجویانش تحمیل کرد؛ انگار با دشمنش طرف باشد. البته وضعیت فلسفه در ایران خود روضهای است و همهی مراکز آموزشی کموبیش به این دردها مبتلایند، ولی اگر قرار باشد دانشجویان یک دانشگاه وضع گروهشان را اصلاح کنند، آن دانشجویان، دانشجویان فلسفه علم امیرکبیر خواهند بود. شرح ماجرا مجال دیگری میطلبد، مخصوصاً که ما هنوز «این خرک لنگ» را از جوی فارغالتحصیلی نجهاندهایم. علیالحساب همین قدر میگویم که میخواهیم تلاشهایی را شروع کنیم برای تغییرات جدی، اساسی و واقعی و برای پایاندادن به این جو نابهسامان، غیر استاندارد، و گاه تهوعآور گروه فلسفه علم امیرکبیر.
باتوجه به ضعف شدید در اطلاع رسانی فلسفه علم و موضوعات وابسته، برآنیم که با کمک همه دوستان و علاقه مندان به فلسفه علم، وبلاگی پویا جهت ارتقا فلسفه علم داشته باشیم.